نمیدونم روز چندم شد ولی تو همه این روزا اگه تایمیداشتم کورسی رو تو لینکدین دیدم! و اینکه بالاخره وارد بازی،شدم. دوتا کار همزمان با کار پروژهای که روش هستم انجام دادم. وارد دنیای ب دی شدم و راستش چون وقتم بابت پروژه اصلیم میرفت اندکی هم نگران بودم نتونم جمعش کنم. پرفکت نشد ولی بدم نشد. صبح پاشم ریپورت رو کمیمرتب کنم و بفرستم بره.
و اینکه رسما جلسات هفتگی شرکت رو دستم گرفتم و خیلی فرصت خوبیه که بتونم رو لیدرشیب اسکیلام کار کنم.
داشتم فک میکردم چقدر بها میدن به علایقت و همینکه مطرحش کردم بهم اعتماد کردن و منو وارد بازیشون کردن.
زندگی هم پیش میره و یه کاری که کردم این بود که از جی،پی تی کمک گرفتم یه برنامه روزانه برای کارای مدرسه بچهها برام بنویسه در حد خیلی،ملو سبک! چرا؟ چون سیستم کانادا نه تکلیف داره نه امتحان داره نه هیچی به هیچی. اصلا نمیدونم اینا چی میخونن تو مدرسه. اینجوری هم تایتلا دستمه هم مطمین میشم تو خونه یه نگاهی بهشون میندازم. ریاضی و اینا که اوکین. برای درسای دیگشونم باز از خود جی پی تی میخوام برام یه متن اموزشی مناسب بچه که بشه تو زمان مشخصی خوندش رو اماده میکنه. فعلا که خوب داریم پیش میریم حلو.
کلاس شنای این ترم تمام شد و فعلا سرشون خلوته تا ترم بهار. فسقلی که شرنجشو خیلی جدی میره جلو. بهش میگم بیا برو فلان مسابقه شرکت کن. میگه رقابتو دوست ندارم واسه دل خودم یاد میگیرم؛) جل الخالق.
شازده هم علاقه شدیدی به بیسبال پیدا کرده و ریزشو دیروز دراوردم که ثبت نام بشه و بره.
همینکه بره بیرون تو جمع بچهها باشه و مرتب یه کاری رو انجام بده خیلی،خیلی خوبه براش. جدیدا هم اگه خرید خردی دارم میره برام انجام میده و عاشق اینکاره.