پسرا رو گذاشتیم استخر و کلاسشون یه ساعت طول میکشه. اومدیم بیرون راه بریم که من سردم شد. با ماشین همین اطراف دور زدیم. محله مورد علاقم! رفتیم دوتا از خونههایی که همینجا قبلا دیده بودیم واسه خرید رو نگاه کردیم. همچینم بد نبودن! ولی خب گرون بودن و بالاتر از قیمت هم فروخته شدن. برگشتیم استخر بچهها رو برداریم. دلشون خواست بیشتر بمونن. نشستم منتظر تا ساعت ۸ شه صداشون کنم بریم. نیم ساعت بعد باید خونه باشیم واسه میتینگ حسابدار که تکس رو فایل کنیم. خوشحالم از روز اول من پیگیر تکسها نشدم! هر سال همسری هماهنگ کردن و من فقط مدارک دادم.
میزمو سرکار عوض کردم. یه جای بزرگتر و دنج تر با یه پنجره بزرگ رو به بیرون. خوبه دوسش دارم. کلا عاشق تنوعم.
عصرا سعی میکنم با بچهها کار مدرسه بکنم ولی اگه روزی شلوغ باشن مثل امروز که کلاس دارن سخت نمیگیرم. شبا پایتخت میبینیم و چندین قسمت لاست!
چمنای حیاطو همسری کلا شخم زدن و مجدد کاشتن. این روزا چمنا زدن بیرون و وقتی آب میدم و اونور قطرههای آب رنگین کمون میبینم پر از حس خوب میشم. یه حوضچه کوچیک هم تو حیاط،هست که پرندهها ازش اب میخورن و جیک جیکشون مستم میکنه.
سرکار خلوت ترم. فشار کار کمتر شده و میرسم امتحانای هدف امسالمو بدم. آرومترم و مهربونی رو با همه بیشتر تمرین میکنم.
برم جوجهها رو صدا کنم راهی خونه شیم.