loading...

گذر عمر

Content extracted from http://ghozar.blog.ir/rss/?1746684956

بازدید : 1
جمعه 18 ارديبهشت 1404 زمان : 10:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذر عمر

دیشب بعد استخر رفتم والمارت شیر بخریم که مثل همه خریدای کوچیک دیکه درگیر شدیم و چرت و پرت. داشتم هندونه برمیداشتم که شب بخوریم بسکه گرمم بود، یکی از دوستامون رو دیدیم و چون ماشین نداشتن رسوندیم. رسیدم خونه انقدر خسته بودم که نشد کار کنم. شازده هم دوتا تکلیفش مونده بود نشست پای اونا. یه مرغی پختم بلانسبت فردا نهار داشته باشیم. تصمیم گرفتم فرداش رو بمونم از خونه کار کنم و زودتر شروع کنم. یک لحظه هم نشد از پای میزم بلند شم. فقط،وقت نهار بعد یکماه که برنج نپخته بودیم هوس کردم و کته کردم و روشم خلال بادام و پرتقال و اینا تو فریز داشتم و حسابی حال داد. بعدم واسه پسرا ته چین درست کردم رسیدن نهار اماده باشه. ته چینی که وسط،جلسه اونم تکنیکال پزیدم!

عصر همسری رسیدن و کار منم بالاخره تموم شد و خیلی خیلی خسته بودم از کار و فک کردم حتما صورتجلسه رو باید امروز بنویسم و تمام نت‌هام مونده بود تو افیس. اول کمی‌جمع و جور کردم چایی ریختم و یه فیلم انداختم ببینیم. پسرا هم بیرون بودن. شازده رسید و گفت دیرش شده واسه تمرین و گفتم من میبرمت. بردمش و از اونجا رفتم افیس نت‌هامو برداشتم و برگشتم خونه. به همسری،گفتم بپر بریم چوب‌های دور باغچه رو بخریم و رفتیم و خوشحالم به اون حسی که خسته ام و کلی کار جانبی هم دارم و پس بهتره بشینم فیلم ببینم غلبه کردم. بعد خرید چوب‌ها نشستم صورتجلسه رو نوشتم و ارسال کردم. بعدم با فسقلی نشستیم ریاضی تمرین میکنیم و شازده هم تو اتاق مشغول پروژشه. نیم ساعت بعدم کلاس شطرنج فسقل خان شروع میشه و میخوام تو اون تایم کمی‌با شازده وقت بگذرونیم.‌پسرکم انقدر بزرگ شده که امروز عصر با دوچرخه تنهایی رفته تا محله قبلی و برگشتنی چون دیرش شده سوار اتوبوس شده. خوشحال شدم تونسته بود خودش دوچرخه رو بزاره جلوی اتوبوس.

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 10
  • بازدید کننده امروز : 11
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 329
  • بازدید کلی : 371
  • کدهای اختصاصی